شعر بهار + مجموعه اشعار بلند، کوتاه، دو بیتی و شعر نو از شاعران مختلف با موضوع بهار
در این قسمت مجموعه اشعار زیبا در مورد بهار را می خوانید. در ادامه شعر کوتاه و بلند، شعر دو بیتی، شعر نو و اشعار با موضوع بهار را از شاعران معروف ایرانی را گردآوری کرده ایم.
شعر با موضوع بهار
بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش ومگوزدی که امروزخوش استخیام
***
بهاری داری ازوی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد بادنظامی گنجوی
***
سالی
نوروز
بی چلچله بی بنفشه می آید،
جنبش ِ سرد ِ برگ ِ نارنج بر آب
بی گردش ِ مُرغانه ی رنگین بر آینه
سالی
نوروز
بی گندم ِ سبز و سفره می آید،
بی پیغام ِ خموش ِ ماهی از تُنگ ِ بلور
بی رقص ِ عفیف ِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
همراه به درکوبی مردانی
سنگینی بار ِ سال هاشان بر دوش:
تا لاله ی سوخته به یاد آرد باز
نام ِ ممنوع اش را
وتاقچه گناه
دیگربار
با احساس ِ کتاب های ممنوع
تقدیس شود.
در معبر ِ قتل ِ عام
شمع های خاطره افروخته خواهد شد.
دروازه های بسته
به ناگاه
فراز خواهدشد
دستان اشتیاق از دریچه ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی به خنده باز خواهدشد
وبهار
درمعبری از غریو
تاشهر
خسته
پیش باز خواهدشد
سالی
آری
بی گاهان
نوروز
چنین آغاز خواهدشد
احمد شاملو
***
مطلب مشابه: شعر بهار + مجموعه اشعار بلند، کوتاه، دو بیتی و شعر نو از شاعران مختلف با موضوع بهار
باد بهاری وزید، از طرف مرغزار
باز به گردون رسید، ناله هر مرغ زارسرو شد افراخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنارگل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست
سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبارشاخ که با میوه هاست، سنگ به پا میخورد
بید مگر فارغست، از ستم نابکارشیوه نرگس ببین، نزد بنفشه نشین
سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببارخیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع
ناله موزون مرغ، بوی خوش لاله زارهر گل و برگی که هست، یاد خدا می کند
بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگاربرگ درختان سبز، پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست، معرفت کردگاروقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهاربلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان
طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیاربر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت
وقت بهاران گذشت، گفته سعدی بیار“سعدی”
شعر بهار از سعدی
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روزسعدی
***
عید آمد و مرغان رة گلزار گرفتند
وز شاخة گل داد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتندفروغی بسطامی
***
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید وز صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روزسنایی غزنوی
***
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزیحافظ شیرازی
***
مطلب مشابه: متن عاشقانه فصل بهار + جملات زیبا در وصف بهار و فصل سرسبزی
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز توییمولانای بلخی
***
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی“حافظ”
اشعار بهار از جامی
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگارانجامی
***
چون پرند نیگلون بر روی بندد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد در کنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا بر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
پنجه های دست مردم سر برون کرد از جنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
باغهای پر نگار از داغگاه شهریارفرخی سیستانی
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب / به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز / که گرد عارض بستان بنفشه دمید
بهار می گذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم حافظ هنوز می نچشیدحافظ
***
خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا
خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست
که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار
خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا
خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ
زکید حاسد بدخواه و خصم راه زنا
خوشا شراب کهن در سبوی گردآلود
که رشح باران بسترده گردش از بدنا
خوشا مسابقهٔ اسب های ترکمنی
کجا چریده به صحرای خاص ترکمنا
درازگردن و خوابیده دم و پهن سرین
فراخ سینه و بالابلند و نرم تنا
بزرگ سم و کشیده پی و مبارک ساق
بلندجبهه و محجوب چشم و خوش دهنا
به فصلی ایدون کز خاربن برآید گل
نواخت باید برگل سرود خارکنا
ملک الشعرای بهار
***
مطلب مشابه: جملات عاشقانه فصل بهار | متن و شعر دلنشین در مورد زیباترین فصل سال بهار
بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا
ای بهار ژرف
به دیگر روز و دیگر سال
تو می آیی و
باران در رکابت
مژده ی دیدار و بیداری
تو می آیی و همراهت
شمیم و شرم شبگیران
و لبخند جوانه ها
که می رویند از تنواره ی پیران
تو می آیی و در باران رگباران
صدای گام نرما نرم تو بر خاک
سپیداران عریان را
به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
تو می خندی و
در شرم شمیمت شب
بخور مجمری خواهد شدن
در مقدم خورشید
نثاران رهت از باغ بیداران
شقایق ها و عاشق ها
چه غم کاین ارغوان تشنه را
در رهگذر خود
نخواهی دید“شفیعی کدکنی”
شعر نو با موضوع بهار
هم آتشی
هم خانه خرابی داری
با این حال
خانه ات آباد باد ای عشق!
***
شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا
شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا
تمام شعر شاملو تمام حس حافظی
وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا
زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد
کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا
لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات
چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا
شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو
شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا
***
من پاییز را جارو میکنم
زمستان را پارو میکنم
تابستان را میشویم تاهمیشه بهار باشد
من رفتگرم،آفتاب و آب و باد همكاران من هستند
اما كاش میتوانستم دلهای مردم را هم آب وجارو كنممولانا
***
بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد…
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست
کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست
بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه می خورد انگشت های باران …آه…
شبیه در زدن تــــو…ولـــــی صدای تـــو نیست
تــــو نیستی دل این چتــــر ، وا نخــــواهد شد
غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…!
شعر از اصغر معاذی
***
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد“نظامی گنجوی”
مطلب مشابه: شعر کوتاه فصل بهار + اشعار نو و سنتی زیبا و عاشقانه در مورد فصل زیبای بهار
شعر شاعر ایرانی مولانا با موضوع بهار
اندر دل من مها دلافروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
“اشعار مولانا“
***
مطالب مرتبط
انشا در مورد فصل بهار؛ انشای زیبا در مورد زیبایی های بهار
بهار با یک بغل تخفیف؛ این بهار، با همه بهارا فرق داره!!!
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد زپیش ایوان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان
بر خیز که باد صبح نوروز
در باغچه می کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
“اشعار سعدی“
***
عید آمده سربه سبزه وگل بزنیم
با برگ شقایقی تفال بزنیم
هر چند که دوریم زهم با دم عشق
بین دلمان تا به ابد پل بزنیم
شعر از محمد علی ساکی
***
بهاری داری ازوی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
” اشعار نظامی گنجوی “
***
بارها
مرورَت می کنم..!
همان جاکه
هرکسی
یک نفر را پنهان کرده،
همان جا که،
پنهان ترین جای دنیاست،
انتهای قلبم،
یکی در من
نفس می کِشد..!!!
***
مطلب مشابه: متن عاشقانه بهاری | جملات زیبا در مورد بهار | عکس نوشته های فصل بهار
رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته، درود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندُهی کند بدرود
” اشعار ملک الشعرا بهار “
***
سالی در راه است
سالی پر برکت
سالی که اگر خواهی
نیست در آن حسرت
برف ها آب شدند
غصه ها از ما دور
یک دل خوش دارم
که شده سنگ صبور
تو در این خانه تکانی بتکان
هر چه از درد حکایت میکرد
بگذار پاک شوی از غم ها
خالی شوی از دوده ی درد
شعر از میلاد جانمحمدی
***
باغ در ایام بهاران خوش است
موسم گل با رخ یاران خوشست
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست در آید به ناز
” اشعار امیر خسرو دهلوی “
***
دو بیتی با موضوع بهار
هوا ، هوای بهار است
و باده ، باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم
جرعه جرعه شراب
***
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
” اشعار حافظ “
***
مطلب مشابه: شعر کودکانه فصل بهار + اشعار زیبا با موضوع بهار، سرسبزی و فصل زیبایی ها
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی
این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید
آرزویی است که از دوست به یار آمده است
شعری از م . ن
***
بهار آمد ، بهار من نیام
گل آمد گُلعذار من نیامد
برآوردند سر از شاخ ، گل ها
گلی بر شاخسار من نیامد
چراغ لاله روشن شد به صحرا
چراغ شام تار من نیامد
جهان در انتظار آمد به پایان
به پایان انتظار من نیامد
” اشعار مشفق کاشانی “
***
کاش
باران بزند
سبزه ها مست شوند
باد غوغا بکند
لای موهای بهار
پیچکِ خاطره ات
از تنِ پنجره ی فاصله بالا برود
و به دندان دو دنیا و هزاران آدم
گره ی
ماندنِ تو
وا نشود…
***
من رنگ خزان دارم و تو رنگ بهار
تا این دو یکی نشد نیامد گل و خاراین خار و گل ارچه شد مخالف دیدار
بر چشم خلاف بین بخند ای گلزار
***
شعر فریدون مشیری با موضوع بهار
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها ر جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده است… باز کن پنجرهها ر و بهاران ر باور کن!
فریدون مشیری
***
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخههای شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار خوش به حال چشمهها و دشته خوش به حال دانهها و سبزهه خوش به حال غنچههای نیمه باز خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار جامه رنگین نمیپوشی به کام باده رنگین نمینوشی ز جام نقل و سبزه در میان سفره نیستجامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکویی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
فریدون مشیری
***
چنان که یخ زده تقویمها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست
فاضل نظری
***
نهال بودم و در حسرتِ بهار! ولی
درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست
فاضل نظری
***
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
قیصر امینپور
***
این سان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نفسِ مهربانِ توست
حسین منزوی
***
صد فصلِ بهار آید و بیرون ننهم گام
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم
وحشی بافقی
***
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
سنایی
***
وقتِ آنست که مردم رَهِ صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین شد
سعدی
***
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم
سعدی
***
بیا که بار دگر گل به بار میآید
بیار باده که بوی بهار میآید
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار میآید
طرب میانه خوش نیست با منش چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار میآید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار میآید
دل چو غنچه من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار میآید
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار میآید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه چشم
که سرو من به لب جویبار میآید
مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار میآیددلم به باده و گل وا نمیشود، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار میآید
بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز آی
که گل به دیده من بی تو خار میآید
هوشنگ ابتهاج